English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7941 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
plug U سربطری توپی گذاشتن
plugging U سربطری توپی گذاشتن
plugs U سربطری توپی گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hub U (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
gimbals U توپی و غلاف توپی گردان
stoppers U سربطری
stopper U سربطری
cork oak U پیچ سربطری
capped U سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
cap U سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
spilling U توپی
spills U توپی
to kick a ball U توپی را
plugging U توپی
spilled U توپی
spill U توپی
dowel U توپی
plug U توپی
spigot U توپی
plugs U توپی
ball joint U توپی
pivoted U توپی
tapped U توپی
tap U توپی
tapping U توپی
pivots U توپی
pivot U توپی
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
hub bore U سوراخ توپی
rotor hub U توپی رتور
spile U گل میخ توپی
fuse plug U توپی فیوز
pivots U توپی اتصال
pivot U توپی اتصال
tapper U توپی گذار
countersinck bit U مته توپی
ball printer U چاپگر توپی
ball joint U توپی اتصال
to catch a fly U توپی را ازهواگرفتن
pivoted U توپی اتصال
oil drain plug U توپی تخلیه روغن
plug mill U دستگاه نورد توپی
stopper U توپی جلوگیری کننده
stoppers U توپی جلوگیری کننده
in- U توپی که وارد دروازه شده
beanball U توپی که هدف ان سر توپزن باشد
set up U توپی که به اسانی برگردانده شود
in U توپی که وارد دروازه شده
head U توپی کامل و سایر متعلقات
spinner U پوشش ایرودینامیکی روی توپی ملخ
tampon U توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
creepers U توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
bleeders U توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
creeper U توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
bleeder U توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
lineball U توپی که روی خط میافتد و قبول نیست
tampons U توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
pivoted U توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
jump ball U توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
inswinger U توپی که در هوا با انحنا به سوی توپزن می اید
tampion U توپی :چوب برای گرفتن دهانه توپ
cuban fork ball U پرتاب توپی که بامایعی اغشته و لغزنده شده
roving gun U توپی که مداوما از مواضع مختلف تیراندازی میکند
outswinger U توپی که در هوا با پیچش ازتوپزن دور میشود
pivot U توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
netball U توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
pivots U توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
die U توپی که درحال افتادن برروی زمین است
blade butt U انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
gun U توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
guns U توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
long hop U توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
bulb root U وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
yorker U توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
minute gun U توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
hypervelocity U سرعت دهانهای و ابتدایی توپی که از 0001 متر درثانیه بیشتر باشد
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
bumper U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumpers U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
snick U توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
mouses U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouse U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
howitzer U توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
skittle U که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
let U گذاشتن
load U گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
loads U گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
lays U گذاشتن
placements U گذاشتن
lay U گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
letting U گذاشتن
lets U گذاشتن
leaving U گذاشتن
leave U گذاشتن
putting U گذاشتن
puts U گذاشتن
put U گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
placement U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
place U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
places U گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
placing U گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
run home U جا گذاشتن
to trample on U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
mortgage U گرو گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
mortgaging U گرو گذاشتن
cleck U تخم گذاشتن
respect U احترام گذاشتن به
respects U احترام گذاشتن به
embeds U کار گذاشتن
embed U کار گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
expose U بی پناه گذاشتن
exposes U بی پناه گذاشتن
coop U درقید گذاشتن
exposing U بی پناه گذاشتن
salve U ضماد گذاشتن
bilk U گذاشتن از پرداخت
begueath U به ارث گذاشتن
trace U اثر گذاشتن
benches U نیمکت گذاشتن
Welsh U کلاه گذاشتن
point U نوک گذاشتن
bank U در بانک گذاشتن
shutter U پرده گذاشتن
shutters U پرده گذاشتن
handle U دسته گذاشتن
handles U دسته گذاشتن
cramp U درقید گذاشتن
fix U کار گذاشتن
strands U تنها گذاشتن
cramps U درقید گذاشتن
mouth U در دهان گذاشتن
mouthed U در دهان گذاشتن
mouthing U در دهان گذاشتن
mouths U در دهان گذاشتن
strand U تنها گذاشتن
hang up U معوق گذاشتن
hang-up U معوق گذاشتن
fixes U کار گذاشتن
tipping U نوک گذاشتن
tip U نوک گذاشتن
banks U در بانک گذاشتن
suspend U مسکوت گذاشتن
suspending U مسکوت گذاشتن
mortgages U گرو گذاشتن
saluting U احترام گذاشتن
suspends U مسکوت گذاشتن
salutes U احترام گذاشتن
install U کار گذاشتن
saluted U احترام گذاشتن
salute U احترام گذاشتن
installing U کار گذاشتن
bench U نیمکت گذاشتن
installs U کار گذاشتن
parcel U دربسته گذاشتن
parcels U دربسته گذاشتن
hang-ups U معوق گذاشتن
to put by U کنار گذاشتن
underpricing U کم قیمت گذاشتن
vowelize U واکه گذاشتن
walk out on U قال گذاشتن
welch U کلاه گذاشتن
window dress U بنمایش گذاشتن
To trample on justice . To be unfair. U پا روی حق گذاشتن
To grow a beard . U ریش گذاشتن
To grow a mustache . U سبیل گذاشتن
To pull someones leg . To kid someone. U سر بسرکسی گذاشتن
To discriminate . To make a distinction . U فرق گذاشتن
let loose <idiom> U آزاد گذاشتن
look up to <idiom> U احترام گذاشتن به
undercharge U کم خرج گذاشتن در
underact U از کار کم گذاشتن
Recent search history Forum search
1meaning of taking law
0سر کسی کلاه گذاشتن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com